چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت
ز بس گل که در باغ مأوی گرفت
جهان بوی مشک از چه معنی گرفت
صبا نافه مشک تبت نداشت
که گل رنگ رخسار لیلی گرفت
مگر چشم مجنون به ابر اندر است
بمی ماند اندر عقیقین قدح
که بدبخت شد آنکه دنیی گرفت
قدح گیر چندی و دنیی مگیر
نشان سر تاج کسری گرفت
سر نرگس تازه از زرّ و سیم
بنفشه مگر دین ترسی گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود
___________
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوشش بسیار نامد سودمند
عشق او باز اندر آوردم به بند
کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق دریایی کرانه ناپدید
بس که بپسندید باید ناپسند
عشق را خواهی که تا پایان بری
زهر باید خورد و انگارید قند
زشت باید دید و انگارید خوب
کز کشیدن سخت تر گردد کمند
توسنی کردم ندانستم همی
برچسبها: رابعه بلخی, شعرافغانستان, شعرافغانی, غزل افغانی
ز بس گل که در باغ مأوی گرفت
جهان بوی مشک از چه معنی گرفت
صبا نافه مشک تبت نداشت
که گل رنگ رخسار لیلی گرفت
مگر چشم مجنون به ابر اندر است
بمی ماند اندر عقیقین قدح
که بدبخت شد آنکه دنیی گرفت
قدح گیر چندی و دنیی مگیر
نشان سر تاج کسری گرفت
سر نرگس تازه از زرّ و سیم
بنفشه مگر دین ترسی گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود
___________
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوشش بسیار نامد سودمند
عشق او باز اندر آوردم به بند
کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق دریایی کرانه ناپدید
بس که بپسندید باید ناپسند
عشق را خواهی که تا پایان بری
زهر باید خورد و انگارید قند
زشت باید دید و انگارید خوب
کز کشیدن سخت تر گردد کمند
توسنی کردم ندانستم همی
برچسبها: رابعه بلخی, شعرافغانستان, شعرافغانی, غزل افغانی
تاريخ : یکشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۰ | 19:47 | نویسنده : افغان |
.: Weblog Themes By Pichak :.

