پیراهن اندیشه چو آغشته بخون است


پیغام ده نخل پر از بار جنون است


بربادی و خونریزی ونیرنگ ِ چپاول


هر روز زروزی که گذشته ست فزون است


از بس که دنائت شده یک پله ی رفعت


انسانیت از حلقه ی این خلق برون است


شیر وطنم پای به زنجیر و به زندان


در دامگه ی روبه ی مکار و زبون است


آن پرچم میهن که بخونها شده رنگین


در مقدم بیگانه ی بد کیش نگون است


آن زاده ی عز و شرف و همت و غیرت


خادم بدر سفله نهاد دد و دون است


فقر آمد و بریاد شد آن حشمت دیروز


از بس که در این غمکده افیون و فسون است


تاریخ وطن درکف تاراج و فنا یی ست


آثار که گویای هزارات و قرون است


احجار ثمین وطن امروز به رنگی


بیرون ز وطن در کف هر بو قلمون است


بر سنگ مزار من افسرده نویسید


این کشته ی تیر دد بد کیش وجبون است


تا خون بود اند رگ دریا بخروشد


این میهن ما مقبره ی دشمن دون است

 


مختار دریا 27 اپریل 2017 بر منگهام.


برچسب‌ها: شعر افغانی, شعرافغانی, شعر افغانستان, شعرافغانستان

تاريخ : یکشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۶ | 21:11 | نویسنده : افغان |