هر کجا که آتش ی افروختند
کوچه و باغ و چمن را سوختند
مرغها از بسکه بیچاره شدند
بال بگشودند و آواره شدند
هر کجایی کوه ودشت و جنگلی
صید و صیاد است وهردام و ددی
دشت و کوها پر ز مار و اژدها
شاخ ، خار آورده جایی برگها
نیست امکان نشستن بر طیور
بر دمیده در جهان گویا که صور
روز ها در رنج و زحمت تا غروب
نیست چشم انداز فردا های خوب
تا که صیاد است مکر جال ودام
روز روشن تیره تر گر دد زشام
تا که باشد اژدها و دد منان
کی بو جان بشر اندر امان
خیز تا همدست یکدیگر شویم
گام اندر قله ی خیبر زنیم
عبدالو کیل کوچی
برچسبها: شعر افغانی, شعرافغانی, شعر افغانستان, شعرافغانستان
تاريخ : یکشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۶ | 23:37 | نویسنده : افغان |
.: Weblog Themes By Pichak :.