تضميني بر ( تسکين )


شود آگه اگر از حال زار قلب مسکينم

ز روي لطف باز آيد نشيند او به بالينم

بخواهم يا نخواهم اوست دينم اوست آئينم

(بگويم يا نگويم يار ميداند که غمگينم)

(نميدانم ز روي چي نمي کوشد به تسکينم)

خوشا آندم که گيرد دست من آن نازنين دستش

شود محراب من طاقِ – کمان ابروي پيوستش

گمان دارم همه هستي پديدار است از هستش

(چه جادويِ هويدا شد در آن چشمان سر مستش)

(که بي پروا زدم دل را به بحر و باختم دينم)

 

کلام صدق و مهر و هم وفا پيوسته مي فرمود

حديث مهرباني ها به ما پيوسته مي فرمود

تبرا از همه جور و جفا پيوسته مي فرمود

(هزاران آيت صلح وصفا پيوسته مي فرمود)

(و کم کم باورم ميشد که من آن عشق ديرينم)

 

چو برخيزد ز پيشم اشک در چشمم فرو شاند

براي لحظه هرگز به پيش من نمي ماند

هزاران نامه بنوشتم يکي را هم نمي خواند

(به عشقش آن چنان دلبسته ام کو خود نميداند)

(که در هر گردشِ چشمش دهم من جان شيرينم)

 

 

خانم مروه سبحان 


برچسب‌ها: خانم مروه سبحان, شعرافغانستان, شعرافغانی, غزل افغانی

تاريخ : شنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۲ | 20:59 | نویسنده : افغان |