همین اقلیم عشق اندود هم دیگر نمی خواند

و تقویمی که از من بود هم دیگر نمی خواند

همان رویا که از دوری روحم اشک می افروخت

مرا با واژه ء پدرود هم دیگر نمی خواند

از آزادی از اٌن جنگل سرشت سبز آوازه

قناری قفس اٌلود هم دیگر نمی خواند

سرود دستهایم را که با اسطوره می پیوست

گل پرپر صدای رود هم دیگر نمی خواند


برچسب‌ها: خالده فروغ, پدرود, شعرافغانی, غزل افغانی

تاريخ : یکشنبه بیستم فروردین ۱۳۹۱ | 9:27 | نویسنده : افغان |